مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیـات صبـر، پـایۀ ایـمـان زینب است ایـثـار و پـاکـدامـنی و عـزم و اقـتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حـبـل المتـیـنِ قـافـلهسـالار عـاشـقـان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گـل زخـمهای پیکـر صد پـارۀ حسین آیـات بـیشـمـارۀ قـرآن زیـنـب اسـت سرهای نوک نیـزه همه دستههای گل تنهای پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهـم، صبح بیحسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه “اُسکُتوا” دیـدنـد کـائنات بـه فرمان زینب است وقـتی رقـیـه را بـه ره شـام مـیزدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجـب مگـر که قـیـامت بـه پا شده بر نیـزه آفـتـاب درخـشان زینب است روز جـزا بـهانـۀ شیـعـه بـرای عـفـو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفـتـاب بـذل کـنـد نـور خـویـش را میثم هـمیشه بـنـدۀ احـسان زینب است |